تحمیدیه
الهی!
ای خداوندی که در دلِ دوستانت، نورِ عنایت پیداست!
جان ها در آرزویِ وصالت، حیران و شیداست!
چون تو مولا، که راست؟ چون تو دوست کجاست؟
هر چه دادی، نشان است، و آیین فرداست.
آنچه یافتیم، پیغام است، و خلعت برجاست.
نشانت، بی قراریِ دل و غارتِ جان است.
خلعتِ وصال، در مشاهده جلال چه گویم که چون است؟
روزی که سر از پرده برون خواهی کرد
دانم که زمانه را زبون خواهی کرد!
گر زیب و جمال ازین فزون خواهی کرد
یارب! چه جگرهاست که خون خواهی کرد!
فرم در حال بارگذاری ...
شما باید برای دیدن نظرات وارد سامانه شوید در حال حاضر وارد شده اید !
If you have no account yet, you can register now...
(It only takes a few seconds!)